شناسهٔ خبر: 53024 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

۸ شاعر روسی چگونه به رمان‌نویس آمریکایی کمک کردند؟

ژانت فیتج می‌نویسد: شاعران روس نسبت به نویسندگان این سرزمین تاثیر متفاوتی بر من داشتند. شاعران همانند رمان‌نویسان خودشان را پنهان نکرده بودند آن‌ها روراست بودند. نابغه‌های منحصربفرد و متفاوت روسی با شنونده به صورت مستقیم صحبت می‌کردند. تفکرات به رعدوبرق تبدیل می‌شدند.

ژانت فیتج

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ ژانت فیتج، نویسنده ۶۲ ساله آمریکایی که کتاب‌های پرفروشی مثل «خرزهره سفید»، «سیاه رنگش کن» را نوشته، در رمان آخرش «انقلاب مارینا» سراغ داستانی رفته که در سن پترزبورگ روسیه می‌گذرد. او در مطلبی که در لیت‌هاب منتشر شده، از هشت شاعر روس گفته که مطالعه اشعارشان در نگارش کتاب آخرش به او کمک کرده‌اند:


من دیر با اشعار روسی آشنا شدم. پیش از این رمان‌های داستایفسکی، تولستوی، بولگاکف و تورگنیف و داستان‌های چخوف، گورکی و گوگول را در سال سوم دانشجویی خوانده بودم. تمام ترم تلاش کردم تا رمان شعرگونه یونگی آنگین از شاهکارهای پوشکین را به روسی بخوانم. وقتی شروع به خواندن اشعار روسی می‌کنید، از بزرگترین شروع کنید، پوشکین شکسپیر روسیه است. آنگین الهام‌بخش من برای شروع رمان شعرگونه جدیدم انقلاب مارینا بود (من قبل از این‌که متوجه شوم ۱۷ فصل را نوشته بودم).

سال بعد، با یک دانشجو جابه‌جا شدم، از انگلیس به روسیه رفتم و یادگیری ادبیات شوروی را در روسیه شروع کردم، در آنجا به طور کامل با نقص‌های زبانی خودم آشنا شدم. اما در همین کلاس‌ها با شاعران بزرگ و برجسته عصر نقره‌ای روسیه (قبل و بعد از انقلاب) آشنا شدم. نام‌های افرادی همچون آخماتووا، تسوتایوا، ماندلشتام و مایاکوفسکی هنوز هم من را همانند عاشقان قدیمی به هیجان می‌آورد.

اسم یکی از اساتید زیبا و باسلیقه مهاجر شوروی، والنتینا بود. در حالی‌که استادان دیگر شلوارهای بگی و شال‌گردن‌های ضخیم می‌پوشیدند، او چکمه جیر ‌بلند تا زانو می‌پوشید و مروارید به گردن داشت و با صدای بلند می‌خواند. روس‌ها شعرهایشان را با صدای بلند و موزون نمی‌خوانند، آنها آواز می‌خوانند. شاعران روس نسبت به نویسندگان این سرزمین تاثیر متفاوتی بر من داشتند. شاعران همانند رمان‌نویسان خودشان را پنهان نکرده بودند آن‌ها روراست بودند. نابغه‌های منحصربفرد و متفاوت روسی با شنونده به صورت مستقیم صحبت می‌کردند. تفکرات به رعدوبرق تبدیل می‌شدند.

صداها و ادراکات رمان جدید من از این شاعران الهام گرفته شده است. این کتاب، موسیقی روح روسی من است. شاعران معاصری همچون بلوک، پاسترناک، سوفیا پارنوک در اینجا فراموش شده‌اند، اما من اخیرا بیشتر با آن‌ها آشنا شده‌ام.



آنا آخماتووا
شعر روسی اری خانوادگی است. شاعرانش همانند صورت فلکی بهم مرتبط به دنیا می‌آیند. در گروه شاعران متولد دهه ۱۸۸۰، آنا آخماتووا به عنوان بانوی رازآلود ادبیات روسیه شناخته می‌شود. من همیشه اخماتووا را همانند والنتینا با مرواریدها، زیبایی‌، جذبه، جدیت و اقتدار کاملش تصور می‌کنم. خیلی کم صحبت می‌کرد، دختران روسی او را می‌پرستیدند و هنوز هم می‌ستایند. در شعر «الهه شعر و موسیقی» یک اخماتووا جوان به دور از سیاهی به تصویر کشیده است. شاعر می‌پرسد: «شما صفات دوزخی و وحشتناکی به دانته نسبت داده‌اید؟» و او پاسخ می‌دهد: «بله». اما هر کسی ریسک چنین گستاخی را نمی‌پذیرفت.



مارینا تسوتایوا
اگرچه من صراحت و احساس غم آخماتووا را تحسین می‌کنم، اما سریعا با احساسات مارینا تسوتایوا ارتباط نزدیکی برقرار کردم. خلق‌وخوی او کاملا در تضاد با آخماتووا بود؛ عصبی، طعنه‌آمیز، جسور و از خود مطمئن. به طور تصادفی اسم شخصیت کتابم را مارینا نامگذاری نکرده‌ام. جادوی زبان، یاغی‌گری، اعتمادبه‌نفس و احساسات تسوتایوا به کار او سرعت بخشید. شعر «اوفلیا: دفاع از ملکه» او قاتلی است که هملت را دست می‌اندازد: «...شما رحم ملکه را بی‌عفت می‌کنید. کافی است. درباره احساسات یک باکره نمی‌توان قضاوت کرد.» بله، این تسوتایوا است.



اسیپ ماندلشتام
ماندلشتام، پیچیده‌ترین فرد در این لیست، ایده‌هایش شباهت بسیاری به آخماتووا داشت. او از بنیانگذاران مکتب شعری آکمه‌ایسم (تعالی‌گرایی) است. در کلامش صریح بود و همیشه با فرهنگ جهانی در ارتباط بود. تسوتایوا عاشق او بود و درباره او در شعرهایش نوشته بود. او شعر «نیمه روشن آزادی» که در سال ۱۹۱۸ درباره انقلاب سرود، حس بذله‌گویی تلخش را منتقل می‌کند و جایگاه خودش را به عنوان یک شاعر بالامرتبه آگاه به فرهنگ روسی تثبیت می‌کند: «برادران، اجازه دهید ما این نیمه روشن آزادی را جشن بگیریم، سالی مهم و غم‌انگیز...» زمانی که پرستوهای زیادی در نبرد با لژیون‌ها کشته شدند. در نهایت من را به کشتن می‌دهند: «ما هنوز هم رود سرد لته را به یاد می‌آوریم، این زمین به اندازه عرش هفت آسمان ارزش دارد.»



ولادیمیر مایاکوفسکی
مایاکوفسکی، شاعر بزرگ مکتب فوتوریسم، یکی از آنهایی بود که درباره او می‌گفتند: «او همانند مردی که وارد خانه خودش می‌شود و نگران خانواده‌اش است، درگیر این انقلاب شده است.» انبوهی از تناقض‌ها در این مرد وجود داشت. این مرد متکبر و قوی هیکل، در زندگی عاشقانه خود بسیار مهربان و حتی خودآزار بود . او ناامیدانه به یک زن متأهل عشق می‌ورزید و از اینکه یکی از اضلاع این مثلث عشقی است زجر می‌کشید. هر دوی این‌ها، فریاد زدن و پا روی میز گذاشتن، نشانه‌های انقلاب بود و اما همچنان «ابر شلوارپوش».
اگرچه از لحاظ سیاسی عجیب به نظر می‌رسد ولی او و تسوتایوا اشتراک‌های زیادی با یکدیگر داشتند و همدیگر را تحسین می‌کردند.



ولمیر خلبنیکوف
شما باید آوانگارد یا پیشرو باشید تا بتوانید ادبیات روسیه را درک کنید. من خلبنیکوف را همانند مایاکوفسکی می‌بینم. شعر او تحت تأثیر فرهنگ مدافعان شوروی بود. مایاکوفسکی از کار او دفاع می‌کرد و می‌گفت شاعرانی برای مصرف‌کننده و شاعرانی برای تولیدکننده وجود دارد و ادبیات به هر دو آن‌ها احتیاج دارد. خلبنیکوف از مدافعان پیشرو پدیده روح روسی، عجیب و تخیلی است. من جذب شکوفایی فوق‌العاده‌اش در «بیانیه رئیس‌جمهورهای جهان زمینی» شدم.



جوزف برودسکی
پیروز شدن بر مرده من شعری از جیم موریسون. بذله‌گو (شوخ طبع) با اندوهی از غم و اندوه، تصویری از روسیه است. در اوایل دهه ۱۹۶۰، او در یک درمانگاه روانپزشکی زندانی شده بود و به عنوان موجودی مخل و مزاحم جامعه، مجازات خود را در شمالی‌ترین بخش روسیه می‌گذارند. قاضی دادگاه از او پرسید: چه کسی تو را به عنوان یک شاعر می‌شناسد؟ چه کسی به تو مقام شاعری داده است؟ برودسکی پاسخ داد: هیچ‌کس، چه کسی من را در تبار انسان‌ها قرار داده است؟ او شاگرد و جانشین آخماتووا بود. برای درک آثار او باید با ادبیات عصر نقره‌ای روس، خونسردی آخماتووا، گزندگی و فرهنگ جهانی ماندلشتام آشنا باشید.



بلا آخمادولینا
آخمادولینا یکی دیگر از شاعران دهه ۱۹۶۰ است که با برودسکی، یووشنکو (که بعدا با ازدواج کرد) و وزنیشیانسکی همکلاسی بود. او در بین زنان شاعر نسل خود زنی فوق‌العاده، پورشوروهیجان بود. من در ابتدا شعر طولانی او «داستان افسانه‌ای درباره باران« را در مجله وگ خواندم. این شاعر روس انسانی است که خودش را وقف شعر کرده است. او هرگز زمان خودش را برای بودن کنار میز چای یا میزکار بانک و رویدادهای مهم تقسیم نمی‌کند. در «داستان افسانه‌ای» شاعر به یک مهمانی مجلل دعوت شده است، اما باران او را دنبال می‌کند، فرش را خیس می‌کند و آب در نوشیدنی‌ها می‌ریزد.  



سرگی وازنسنسکی
در سومین مورد از نسل دهه ۱۹۶۰، وازنسنسکی را  در پورتلند، اورگن زمانی که دانشجوی کالج رید روسیه بودم ملاقات کردم. او همانند یووشنکو و آخمادولینا یک شلوار چرم سیاه می‌پوشید و به کشورهای مختلف سفر می‌کرد. او مثل یووشنکو و آخمادولینا روی نوار باریک پذیرش حکومت و آنچه شعرش را تغذیه می‌کرد قدم برمی‌داشت، خطی که برودسکی نمی‌توانست روی آن راه برود. در بین وارثان مایاکوفسکی، وزنسنسکی یک برند است مثل فرلینگتی و کورسو در آمریکا. من به یاد می‌آورم که به نینا هاگن، خواننده راک آلمان شرقی گوش می‌دادم تا دریابم او شعر «ضد جهان» وازنسنسکی را خوانده است و جزئی از موسیقی منحصربفرد خود کرده است.

نظر شما